به دستهایی که دریا راتشنه گذاشت
چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۸۷، ۰۵:۰۷ ب.ظ
می رفت به لذّت تماشا برسد
می خواست به پای بوس سقّابرسد
درحسرت لب های تو خشکیدفرات
بعد از تو خدا به داد دریا برسد
***
لبی خشکید و دریا شعله ورشد
شکست آیینه و آیینه ترشد
میون علقمه بی چشم و بی دست
یَلی افتاد و کوهی بی کمرشد
می خواست به پای بوس سقّابرسد
درحسرت لب های تو خشکیدفرات
بعد از تو خدا به داد دریا برسد
***
لبی خشکید و دریا شعله ورشد
شکست آیینه و آیینه ترشد
میون علقمه بی چشم و بی دست
یَلی افتاد و کوهی بی کمرشد
- ۸۷/۱۰/۰۴
از دریا سرودن دریا گون بودن را تداعی ست.
هماره شاکر انیم که موثر ازلی رود کوچک اما نا ارام درون ما را با دریای وجود شما ملاقات میدهد تا در گستره ی وجودتان فارق البال از اینهمه نسیب و فراز دمی به ارامش لبخند بزنیم.
از ذوق سرشارتان سیراب شدیم.
شاد زی.
مهر افزون