از این شب گردی ها
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۸۸، ۰۶:۱۸ ب.ظ
20و21 آذر ماه 88 باتنی چند از دوستان شاعر به منظور شرکت در همایشی به شهر زنجان دعوت بودیم نزدیک غروب بود داشتیم آماده رفتن به جلسه می شدیم که یکی از دوستان پیشنهاد داد سری به مزار حسین منزوی بزنیم در هوای مه آلود و یکی دو درجه زیر صفر زنجان راه افتادیم وبعد از گذشتن از حسینیه اعظم زنجان به دهانه ورودی بازار شهر رسیدیم صبح همانروز حسین حسن نژاد در حالی که ما با دوستان درمحل همایش نشسته بودیم با تلاش زیاد وپرسان پرسان قبر منزوی را پیدا کرده بود خودش می گفت نشسته بودم تا ظهر غزلهای منزوی را برایش می خواندم وحالا هم بلد ما او بود به دنبالش راه افتادیم اما من جلو تر می دویدم اینکه می گویم می دویدم نه اینکه تند تند راه می رفتم راستی می دویدم دیگر هوا کاملا تاریک شده بود ونیم ساعتی یا بیشترهم از مغرب گذشته بود اینکه شبانه رفتیم دلیلش این بود که فردا صبح زود باید از زنجان بیرون می زدیم بالاخره مسیر طولانی بازار زنجان را طی کردیم و به خیابانی رسیدیم که اسمش را هم نپرسیدیم درست آن طرف خیابان هنوز درب ورودی قبرستان قدیمی شهر باز بود وارد شدیم ودر تاریکی شب دیگر تقریبا خیلی مشکل بود تا مزار آشنا را پیدا کنیم همینطور که می گشتیم قبر نسبتا بلندی از سطح خاک را دیدیم من گفتم اینجا حتما آرامگاه حسین منزوی است اما وقتی رسیدیم عزیزی دیگر بود که من از کودکی در باره اش زیاد خوانده بودم از آن تیپ آدمهایی که به قول معروف فنا ء فی الله را بر زندگی دنیوی تر جیح داده بود آری اینجا آرامگاه مردی بود که هیچگاه آتش عشق دوست در دلش رو به سردی نگذاشت خودم هم باورم نمی شد انگار خودش ما را صداکرد با آن تمثال ملکوتی اش که ما را به سلو کی سبز دعوت می کرد ما حالا برسر مزار عارف سترک حاج ملا آقاجان زنجانی بودیم که در این مجال اندک نمی توانم از اوبیشتر از این بگویم چند قدم آنطرف تر قبری را دیدیم که رویش با خط درشت نوشته شده بود نام من عشق است آیا می شناسیدم و زیر آن امضای کشیده حسین منزوی ماه غزل ایران همان امضایی که برای خیلی از اهل ادب آشنابود حکاکی شده بود انتخاب این مصراع با این سبک ساده و صمیمی تماشاگر را به تحسین و خاموشی وا می داشت سال 1379 من استاد را در شب شعری در اصفهان دیده بودم و یکی دو بیت هم برایم نوشت وابراهیم اسماعیلی نازنین که خدایش به سلامت بدارد همینطورکه او برایم می نوشت عکسی از من و او شکار کرد نمی دانم چرا یک مرتبه یاد این بیت صائب افتادم که می گوید غمی هر دم به دل از سینه صد چاک می ریزد زسقف خانه درویش دائم خاک می ریزد . بگذریم همسفران عزیزم عباس کیقبادی وحسین حاج هاشمی و حسین حسن نژاد بودند بالاخره چه می شد کرد جز نثار فاتحه ای به روح همیشه عاشقش . روحش شاد
- ۸۸/۱۰/۰۱
وبلاگ شیلات آپدیت شد:
تکثیر و پرورش ماهی قزل آلا _ قسمت دوم : اختصاصات آب کانال پرورشی
این وبلاگ خوشبختانه رتبه خوبی توی گوگل داره.... فکر میکنم اگه تبادل لینک داشته باشیم به نفع هر دومون باشه
اگه موافقی لطفا با نام شیلات من رو لینک کن و خبرم بده با چه اسمی شما رو لینک کنم
به امید آشنایی بیشتر