دست مرابرای همیشه...
دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۸۷، ۰۶:۰۵ ب.ظ
دست مرا برای همیشه فشرد و رفت
چیزی زمن به غیر دلم را نبرد و رفت
آن بی وفا که دیر به دستم رسیده بود
نقش مرا چه زود زخاطر ستردو رفت
مارابه دست حادثه تنها سپرد و رفت
نفرین به سرنوشت که آن بی خزان مرا
درزیر پا چوبرگ خزانی فشرد و رفت
آن پلک های می زده ، وان چشم های مست
با ما می از پیاله ی الفت نخورد و رفت
با این که عشق در نظر من بزرگ بود
او مثل آب خوردن کوچک شمرد و رفت
گویند بعد ما که چوموجی خروش هم
دل را به مهربانی دریا س|رد و رفت
1378
غزل 11 از مجموعه شغر"درحوالی اشراق"
- ۸۷/۰۹/۱۸
خیلی خوب بود