سوره ی انگور
شدبساط عقلم جمع ، شدردیف شعرم جور
بسمه تعالی عشق ، بسمه تعالی نور
یادآن نگاه مست جرعه ای بنوشانم
یادآن لب شیرین پرده ای بزن درشور
دورمن صداونور ، چشم بدازاینجادور
نغمه هایی از عشاق پرده هایی از ماهور
راحتم کن از اوهام ذوالجلال والاکرام
لا اله الا عشق لااله الا نور
این طرف به من خیام می دهدسبوازعشق
آن طرف مرا عطار می بردبه نیشابور
یک غزل مرابیدل می برد به حیرانی
یک قدم مرا اقبال می کشد سوی لاهور
کهنه باده ای داردطرز تازه ی صائب
ازسرم نمی افتد نشئه های این انگور
مانده برلبم انگشت بین حافظ و سعدی
می دهد یکی حیرت می کند یکی مسحور
قله قله های شعر هریکی خدای شعر
قدر این یکی مجهول ،شان آن یکی مستور
حیرتیم وسردرگم، تشنه ایم و سردرخم
قاصدیم و بی مقصود، شاعریم و بی منظور
حلقه حلقه از هوهو رشته رشته از حق حق
این طناب را بستند دور گردن منصور
بی توبرنمی تابم بودن مجازی را
ربنا نمی خواهم چشم از حقیقت کور
بسکه حیرتم دادی گم شدم دراین وادی
اهدنا صراط العشق اهدنا صراط النور
- ۹۳/۰۴/۱۲
اهدناالصراط العشق اهدناالصراط النور
دمتون گرم