بودهای بی نمود
يكشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۴۹ ب.ظ
از بود خواستم بروم سمت بودتر
دنیا حسود بود و تو از آن حسودتر
دور و برم چقدر عدم آفریده اند
این یک از آن و آن یک از این بی وجودتر
امشب مرا نخواب غزل تا سپیده دم
تا پس دهم حساب تو را هر چه زودتر
ای آسمان به قیمت هر نان تن مرا
کردی به زیر چرخ کبودت کبود تر
موسایِ شعر نصف جهان را دل پری است
از اصفهانِ از همه دنیا جهود تر
بر قله ایستاده ام و فکر می کنم
تازه رسیده ام به فرازی فرودتر
باران، حریف خشکی این آب و خاک نیست
اینجا نشد گلوی کس از زنده رود ...تر
مثل کمال تا که به چاهت نکرده اند
بر خیز صائب از سر این شهر زودتر
بگذار تا که خشک شود ای غزل به در
چشمی که تا سپیده فقط با تو بود تر
عباس شاه زیدی
خروش اصفهانی
۱۳۹۶
- ۰۰/۰۸/۰۲